دانلود رمان بی واهمه نگاهم کن

نویسنده: گندم

ژانر: تراژدی، واقعی

تعداد صفحات: 151

بخشی از داستان:

سماء سر بلند کرد و به رامین نگاه کرد
_ همش حسرت اینو می خورم که چرا زود تر از این وارد زندگیت نشدم. من توی زندگیم
سختی زیاد کشیدم. خیلی مولع ها خیلی زور زدم تا به خواسته هام برسم و به همه ی اون
چیزایی که می خواستم رسیدم .
چرخید و به سماء نگاه کرد
_ ؼیر از تو، اما دیگه نمی خوام از دستت بدم .
سماء هنوز هم گنگ بود. شاید هنوز هم باورش سخت بود. او تنها تصویری که از رامینِ
چند سال پیش داشت پسر ساده ی درس خوانی بود که همیشه با لبخند به او درس یاد می
داد. از آن پسر های مثبتِ نچسب. از آن پاستوریزه ها. اصلا فکرش ها هم نمی کرد بعد از
چند سال اینمدر تؽییر کرده باشد. به چهره ی رامین دلیک نگاه کرد. ته ریشی که داشت
صورتش را مردانه تر کرده بود. محو شد در عسل چشم هایش و موهای خرمایی رنگش که
حالا زیر نور آفتاب بیشتر خودنمایی می کرد .
نفس عمیمی کشید و نگاهش را از رامین گرفت .
_ همیشه ولتی بهت درس یاد می دادم دوست داشتم یبارم که شده دستاتو بگیرم .
اجازه میدی دستت رو بگیرم؟
للب دخترک ضربان گرفت. بین دو راهیِ عمل و احساس مانده بود. دلش یک چیز می گفت
و عملش چیزی دیگری .
رامین دستش را دراز کرد و دخترک چشمهایش را بست و دست یخ کرده اش را در دست
رامین گذاشت. این دختر مسخ شده بود. نشده بود؟
رامین دست سماء را در دستش فشرد

https://mahroman.xyz/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a8%db%8c-%d9%88%d8%a7%d9%87%d9%85%d9%87-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%d9%85-%da%a9%d9%86-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%be/

دانلود رمان بی واهمه نگاهم کن

دانلود رمان تابوی ماه

دانلود رمان پسر بسیجی دختر تگزاسی ( جلد اول)

رامین ,سماء ,کرده ,ها ,درس ,هم ,نگاه کرد ,و به ,کرد و ,از آن ,هنوز هم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علم و محیط زیست مواد اولیه مورد نیاز در ساخت پنجره دوجداره صنایع چاپ ، جعبه و کارتن سازی مهدی وبلاگ اردبیل ماشین آلات آموزش و یادگیری فینگر فود خرید گوسفند زنده در البرز shimisanat مهمترین استراتژی های سئو وردپرس در سال 2020 Dream Big